جدول جو
جدول جو

معنی طاق و طرم - جستجوی لغت در جدول جو

طاق و طرم
نمایش شکوه و جلال و خودنمایی، سر و صدا، طاق و طرنب، طاق و طرم، طاق و ترنب، کرّ و فرّ، طمطراق، طاق و طرنبین برای مثال خلق را طاق و طرم عاریتی ست / امر را طاق و طرم ماهیتی ست از پی طاق و طرم خواری کشند / بر امید عز در خواری خوشند (مولوی - ۲۳۴)
تصویری از طاق و طرم
تصویر طاق و طرم
فرهنگ فارسی عمید
طاق و طرم
(قُ طُ رُ)
رجوع به طاق و طرنب شود:
از پی طاق و طرم خواری کشید
بر امید عزّ در این خواری خوشید.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاق و طارم
تصویر طاق و طارم
نمایش شکوه و جلال و خودنمایی، سر و صدا، طاق و طرنب، طاق و طرم، طاق و ترنب، کرّ و فرّ، طمطراق، طاق و طرنبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاق و طرنب
تصویر طاق و طرنب
نمایش شکوه و جلال و خودنمایی، سر و صدا، طاق و طرم، طاق و طارم، طاق و طرنبین، کرّ و فرّ، طمطراق، طاق و ترنب برای مثال خلق را طاق و طرم عاریتی ست / امر را طاق و طرم ماهیتی ست از پی طاق و طرم خواری کشند / بر امید عز در خواری خوشند (مولوی - ۲۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(قُ رُ)
از اتباع است: نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب مرا ببر مردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است. (تذکرهالاولیاء ج 1 ص 277). رجوع به طاق و طرنب شود
لغت نامه دهخدا
(قُ تُ رُ)
رجوع به طاق و طارم شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طُ رُمْبْ)
طاق و ترم. طاق و ترنب. طاق و طرم. طاق و طارم. از لغات مترادفه است، به معنی کرّ و فر و طمطراق و خودنمائی باشد. (برهان). فر و شکوه:
آمد ز پی عروس خواهی
با طاق و طرنب پادشاهی.
نظامی.
ما ببوش و عارض و طاق و طرنب
سر کجا که خود همی ننهیم سنب.
مولوی.
غلغل طاق و طرنب و گیرودار
که نمی بینم مرا معذوردار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
کرو فر طمطراق فروشکوه: نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی رالله گفت که امشب مرا ببرمردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
کرو فر طمطراق فروشکوه: نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی رالله گفت که امشب مرا ببرمردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
طاق و طارم: ما ببوش عارض و طاق و طرنب سر کجا که خود همی ننهایم سنب. (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق و طارم
تصویر طاق و طارم
((قُ رُ))
طاق و طرنب. طاق و ترنب. طاق و ترم، کروفر، طمطراق، فر و شکوه
فرهنگ فارسی معین
کروفر، طمطراق، فروشکوه، طاق وطرنب، شکوه وجلال، طاق وطارم، خودنمایی، تظاهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد